...واین یعنی عشق


مجرمان عاشق

عاشقي ازاد (دل گفته هاي من

 

روزي اتوبوس خلوتي در حال حركت بود. پيرمردي با دسته گلي زيباروي يكي از صندلي ها نشسته بود . مقابل او دختركي جوان قرارداشت كه بي نهايت شيفته ي زيبايي و شكوه دسته گل پيرمردشده بود و لحظه اي از آن چشم بر نمي داشت .زمان پياده شدن پيرمرد فرا رسيد . قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه پيرمردازجابرخاست . به سوي دخترك رفت و دسته گل را به او دادو گفت:« متوجه شدم كه تو عاشق اين گلها شده اي . آنها را براي همسرم خريده بودم و اكنون مطمئنم كه او از اينكه آنها را به تو بدهم خوشحال تر خواهد شد.»

دخترك با خوشحالي گل را پذيرفت و باچشمانش پيرمرد را كه از اتوبوس پايين مي رفت بدرقه كرد و باتعجب ديد كه پيرمرد به سوي دروازه ي آرامگاه خصوصي در آنسوي خيابان رفت و كنار نرده ي در ورودي نشست.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 6 / 3 / 1390برچسب:,ساعت 15:9دل گفته هاي alis اليس| |


Power By: LoxBlog.Com